در حال خواندن
کسی به امید من چیزی گم نکند…
0

علیرضا رضایی عارف، متولد روستای همه‌کسی بخش بهار همدان است. او که ۹ شغل متفاوت دارد و اکثر آنها هم اکنون در سطح کشور اجرا می‌شود، طرحی دارد که اگر مسئولان به آن اعتماد کنند، مشکل خشکسالی کشور را ریشه‌کن می‌کند. معتقد است با تجربیاتی که طی این سالها کسب کرده می‌تواند به معنای واقعی از یک کار شکست خورده یک پیروزی شیرین بیافریند.
میپنا – او دارای ثبت اختراع بزرگترین کتاب دنیاست، کتابی که ۱۵ تن وزن دارد.‌ عادت ندارد مثل همه فکر و عمل کند، دوست دارد متفاوت باشد و عشقش این است که غیرممکن را تبدیل به ممکن کند. از نگاه وی بن بست وجود ندارد و این ما هستیم که بن بست را می‌سازیم…مشروح گفت‌وگو با علیرضا رضایی عارف، مخترع ، کارآفرین نمونه ملی و مدیر شرکت جوینده و یابنده راهگشا را در این مصاحبه بخوانید:اواخر جنگ دیدگاه این بود که هر کسی دیپلم بگیرد استخدام می‌شود، معلم می‌شود و در نهایت یک حقوقی در حد متعارف آن زمان می گیرد اما برای من در آن زمان کار اولویت بیشتری پیدا کرد؛ مدرسه را رها کردم و بعد در دوران سربازی در تهران داوطلب آزاد شرکت کردم و سوم راهنمایی را در سربازی گرفتم منتها در مقابلش مطالعه‌ام زیاد است و بعد از چندین سال عادت کرده‌ام روزی ۴ الی ۶ ساعت مطالعه در حوزه‌های مختلف داشته باشم البته جای افسوس دارد که درس نخوانده‌ام ولی می‌توانم جبرانش کنم و برای جبران آن در هر حیطه‌ای که نیاز داشته باشم مطالعه می‌کنم؛ الان خیلی موفق هستم اعتقاد اصلی و راهبرد من این است که از تجربیات و علم دیگران استفاده کنم و این موضوع را سرلوحه کارهایم قرار دادم و پیش رفتم.اولین کسب‌وکاری که راه‌اندازی کردید چه بود؟کار اول من کشاورزی است البته به شکلی متفاوت؛ باغ میوه‌ای دارم حدود ۷۰ هزار متر که هرجای باغ که فلکه را باز کنید، آب تا شش متر فواره می‌زند؛ حسن این باغ فواره‌ای است که دارد و بدون مصرف انرژی یا استفاده از موتور آب یا برق تنها با استفاده از اختلاف ارتفاع آبیاری می‌شود. باغ میوه هم دارد و سال هشتم عمرش است. البته ریسک دیگری که کردم این بود که ۱.۵ هکتار هم جدیدا در آن زعفران کاشتم که در منطقه ما همدان خیلی کم است.مختصری در مورد کار بعدیتان توضیح دهیدکار بعدی من در آن مقطع پرورش ماهی در همدان بود. سال ۸۴ موفق شدم کار شاخصی انجام بدهم و آن کار، ماهی فروشی در آکواریوم سیار پشت نیسان بود. یک آکواریوم سیار با ماهی‌های زنده و بهترین و تازه‌ترین کیفیت که با این کار بسیاری از هزینه‌ها سرشکن می‌شود. خوشبختانه پروژه هم اکنون در سطح زنده فروشی در استان همدان ادامه دارد اما به جای اینکه هر سری ۲۰۰ کیلو تا ۵۰۰ کیلو ماهی زنده ببریم و بفروشیم الان تا چهار تن می توانیم ببریم.ظاهرا شما یک معدن هم به نام خود ثبت کرده‌اید؟بله کار سوم من در همین زمینه است و در منطقه‌مان یک معدن کشف کردم، جریان از این قرار بود که منطقه‌ای که رویش کشاورزی می‌کردیم خاک سبز آبی رنگی داشت به آن شک کردم و این خاک را مورد آنالیز قرار دادم و اکنون پروانه بهره‌برداری یک معدن تالک را گرفته‌ام؛ تالک گل سرشور قدیم است که در ایزوگام و کاغذسازی مصرف دارد.از چه زمانی به صورت تخصصی وارد عرصه کارآفرینی شدید؟سال ۸۲ سیلی نهایی را خوردم که از آن به عنوان چک موفقیت نام می‌برم! سال ۸۱ ورشکسته شدم به دلیل نسیه زیادی که روی ماهی دادم، نتوانستم چک‌هایم را پاس کنم و سرمایه‌ام را از دست دادم. خانه، ماشین و خط‌های موبایلی که آن زمان داشتم فروختم تا چک‌هایم را پاس کنم.برای من تنها یک دفتر سررسید باقی ماند که حساب کتابهایم از کشاورزان، میزان طلبهایم و ۲۱ میلیون تومان چکی که به مرور از ‌آنها گرفته بودم را در آن نوشته بودم اما این دفتر را هم سال ۸۲ در اندیمشک از من دزدیدند! دیگر هیچ سرمایه‌ای نداشتم و این دفتر تنها چیزی بود که برایم مانده بود، حتی کشاورز هم نمی‌دانست چقدر به من بدهکار است اما با دزدیده شدن آن همه اسناد و مدارک از دست رفت من ماندم و مشکلات، یکی از ضرر و زیانهایی که متوجه من شد این بود که علاوه بر حساب کتابها، در سررسید ایده‌هایم را هم نوشته بودم و به نوعی با آن ایده‌ها راهبرد آینده خود را ترسیم کرده بودم.سر رسیدتان را پیدا نکردید؟نه من به دنبال گرفتن المثنی رفتم. در ثبت احوال شهربهار، دیدم مردم همدرد من زیادند همه از گم شدن شناسنامه و کارت ملی می نالند با خود گفتم چند نفر مشکل من را دارند و از خود پرسیدم چندشهر در کشور داریم؟ اگر بهار همدان یک شهر ۲۵ هزار نفری است و مثلا ۱۰ نفر در روز برای گرفتن المثنی مراجعه می‌کنند، به فرض ۶۰۰ شهر هم داشته باشیم ۶۰۰ تا ۱۰ نفر می‌شود ۶۰۰۰ نفر! پس چرا سازمانی نیست که این عده را دسته‌بندی و ساماندهی کند و به نتیجه برساند.جمله روی مدارک که “از یابنده تقاضا می‌شود به صندوق پست بیاندازد” جرقه کارم شد و آن را سرلوحه کار خود قرار دادم و متوجه شدم که یک سر قصه به پست وصل است. رفتم به اداره پست و ارتباطات ایجاد کردم. با آنها صحبت کردم حتی آمار گرفتم که چه تعداد مراجعه دارند و بعد از چهار سال تلاش، شرکت جوینده و یابنده را تاسیس کردم و به کار گمشده‌ها وارد شدم.چطور توانستید شرکت پست را متقاعد کنید؟نحوه قبولاندن آن به کارشناسان پست تا مدت‌ها طول کشید و چهار سال تمام تلاش کردم تا سرانجام بخشی از پست از من حمایت کرد و اینطور شد که در انتهای سال ۸۵ کیف مدارکم را رها کردم و به سمت شرکت جوینده یابنده رفتم.نحوه کار به این طریق بود که با پست قرارداد نوشتیم و مقرر شد تا هر کسی هر مدرکی گم کرده بیاید پیش ما فرم پر کند و وقتی که پیدا شد به او زنگ بزنیم. پست یک نرم افزار تحت DOS داشت و بر اساس آن عادت کرده بود هرکسی که به او مراجعه می‌کند، بگوید مدارکش پیدا شده یا نشده ولی من پیشنهاد کردم کسانی که مدارکشان پیدا نشده را رها نکنیم و به راحتی از آنها نگذریم. شماره تماس و آدرس آنها را بگیریم وقتی پیدا شد خبر بدهیم.بابت هر مدرک هم ۱۰۰۰ تومان می گرفتیم. در واقع این ایده را داشتم که کسانی که مراجعه می‌کنند و نه می‌شنوند، فرصت خوبی است و باید یک بانک اطلاعاتی از آنها تشکیل بدهیم. ابتدای کار مردم ما را قبول نداشتند و هیچ رزومه و کارنامه‌ای هم نداشتیم تا اینکه به مرور وارد کار شدیم و اعتماد در مردم ایجاد شد.درآمدتان از محل تاسیس شرکت جوینده یابنده چقدر بود؟در ماه ابتدایی کار ۴۰۰۰ تومان بود اما به مرور که وارد کار شدیم، ماه دوم به ۹۰۰۰ تومان رسید در ماه سوم به ۳۵ هزار تومان، ماه چهارم ۹۲۰ هزار تومان، ماه پنجم سه میلیون و ۵۰۰ تومان و ماه ششم پنج میلیون و ۵۰۰ هزار تومان شد. هم اکنون بیش از ۷۰ شعبه داریم و در تمام استانها و برخی شهرستانها فعالیم و روزانه ۴۰۰۰ تا ۶۰۰۰ نفر به ما مراجعه می‌کنند و جویای گم‌شدن یا پیدا شدن مدارکشان می‌شوند.طی هفته‌های اخیر بخش گمشده‌های انسان را استارت زده‌ایم که برای اولین بار در کشور است. رویکرد ما ساده است، بازی با اطلاعات و معتقدیم که آگاهی رمز تحول است. مادامی که آگاهی نداشته باشید اقدام به کاری نمی‌کنید ولی ما تصمیم گرفتیم که عادی نباشیم و متفاوت باشیم. 

درباره نویسنده
عبدالله افتاده

ارسال یک نظر